آینه در ادبیات پارسی
آیینه یا آینه در ادبیات کهن ایران، چیزی بیش از یک شیء براق و جامد است. آینه جان دارد، حس دارد، با ما سخن میگوید و با زندگی و افکار ما سر و کار دارد. آینه ممکن است پایش را از این هم فراتر بگذارد و به رقابت با ما برخیزد. شاهد این ادعا، اشعاری است که دهها شاعر بزرگ و نامدار تاریخ فرهنگ و ادب فارسی گفتهاند.
در این مطلبِ کوتاه به برخی از ویژگیهای این جسم که با صنعت و هنرِ «جاندارنمایی» شاعران و هنرمندان، پایش را از گلیم شیء بودنش فراتر گذاشته است، میپردازیم و به این بهانه چند بیتی از ادبیات غنی شعر فارسی را مرور میکنیم.
معنای جاندارنمایی
اصطلاح جاندارنمایی یا «تشخیص» که معادل واژهی پرسونیفیکیشن Personification انگلیسی است آن است که یک نویسنده یا شاعر در نوشتار خود، به یک موجود زندهی غیر انسان (از قبیل یک پرنده یا یک گل)، ماهیت انسانی میبخشد و طوری در مورد آن سخن میگوید که گویی انسان است و فکر، رفتار و احساسات انسانی دارد. نوع دیگری از جاندارنمایی آن است که نویسنده یا شاعر، احساسات و رفتار مربوط به موجودات زنده را به یک شیء بیجان نسبت دهد و مثلا از صبوری و خون جگر خوردنِ سنگ سخن بگوید. این بیت حافظ، یک نمونه خوب جاندارنمایی آینه در ادبیات فارسی است:
تا چه کند را رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد (حافظ)
عاشقان و آینه در ادبیات
معلوم نیست شاعرانِ تاریخ ایران، همواره عاشق بودهاند یا هر وقت عاشق میشدند، شعر میگفتند. هر چه هست، اشعاری که به دست ما رسیده، بیش از هر چیز دیگر به روی زیبای یاران دلبرِ حافظ و سعدی و خاقانی و نیما و عطار مربوط است. و آنجا که صحبت از روی زیبای یار در بین است حتما آینه در ادبیات جای خودش را حفظ کرده است. اما این آینه چه میگوید و چه میخواهد؟ صائب تبریزی به جایگاه آینه حسادت میکند و میگوید:
میگشاید چشم بر روي تو پيش از آفتاب
چشم ما هم طالع آیينه بودي كاشكي
صائب به این نیکبختی آینه حسادت میکند که او هر روز حتی قبل از طلوع آفتاب، چشمش به جمال یار روشن میشود و آرزو میکند که ای کاش چشم او نیز این بخت و شانس را داشت. این حسرت شاعر به نظر قابل درک میآید.
به هر حال در تمام مدتی که او حسرتمندانه به یار میاندیشد و سعی میکند حس و دلتنگیاش را به وزن و قافیه درآورد، آینه در کنار یار نشسته که هیچ، یار که از زیبایی خودش بسیار خرسند است، دم به ساعت به درون چشمان آینه نگاه میکند. اما آینه نیز در این مدت بیکار ننشسته و با معشوقِ شاعرِ نگونبخت سخن میگوید. از نظر سعدی، آنچه آینه در گوش معشوق میگوید، وصف زیباییهای اوست، سعدی نگذاشت که جایگاه آینه در ادبیات فارسی حتی کمی متزلزل شود.
گر من سخن نگويم در وصف روي و مويت
آیينهات بگـويد پنهـان كـه بينظـيري
شعر حافظ اینه _ نیکبختی و تیرهبختی آینه _ مدح و ذم آینه در ادبیات _ صائب تبریزی آینه _ بهجت شیرازی آینه
نیکبختی و تیرهبختی آینه
حزین لاهیجی اما معتقد است که در تمام این مدت آینه، نشسته به یار نگاه میکند و پلک نمیزند تا لحظهای از دیدن روی او محروم نشود. او میگوید که خودش نیز مانند آینه زندگی کرده و تمام عمرش را صرف نگاه کردن به چشمان یار و پلک نزدن کرده است.
مژه بر هم نزدم آينهسان در همه عمر
بس كه در ديدهی من شوق تماشاي تو بود
داستان آینه در ادبیات اینجا تمام نمیشود؛ قصاب کاشانی اما (اگرچه ممکن است از اسمش برنیاید) دل مهربانتری نسبت به آینه دارد و به یار توصیه میکند که چهرهی زیبای خود را از او پنهان نکند. البته دلرحمی برای آینه منحصر به قصاب کاشانی نیست و حتی صائب نیز گاهی نگران آن میشود که آینه از این همه زیباییِ یار آب شود. بهجت شیرازی هم به بخت آینه آنقدر خوشبین نیست و این همه، بودن در کنار یار و بینصیب ماندن را تیرهبختی میداند، نه خوشبختی.
پنهان مكن ز آيـنـه رخسـار خويش را
چندان كه كسب نــور كند از صفاي تو (قصاب کاشانی)
رفته رفته آب شد آیينه از عكس رخش
چون نگردد آب آخر سد اسكندر نبود (صائب تبریزی)
ز تـيـره بـختـي آيـنه حـيرتي دارم
تو را كشيد در آغوش و آفتاب نشد (بهجت شیرازی)
شعر حافظ اینه _ نیکبختی و تیرهبختی آینه _ مدح و ذم آینه در ادبیات _ صائب تبریزی آینه _ بهجت شیرازی آینه
مدح و ذم آینه در ادبیات
لحظهای گفتوگوی خوشبختی و بدبختی آینه در ادبیات را کنار بگذاریم و در مورد درستکاری و بدکاری او سخن بگوییم. شعرا در این زمینه نظر یکسانی ندارند. برخی آینه را بابت رفتارش سرزنش میکنند و برخی او را ارج مینهند. بیت معروف نظامی به ما میگوید که وقتی آینه راستی و ناراستی و زیبایی و نازیبایی ما را به ما نشان میدهد، باید از شکست آینه خودداری کنیم و خودمان را بشکنیم و اصلاح کنیم.
هادی رنجی هم موافق است که حقیقتنمایی آینه کاری بزرگ است و از دل پاک او حاصل شده است. صائب تبریزی اما کمی از این کارِ آینه دل چرکین است و به ما توصیه میکند مانند آینه همواره کارمان نشان دادن عیب افراد به خودشان نباشد. اینجا جایگاه آینه در ادبیات کمی متفاوت از پیش است.
آیینه چون نـقش تو بنمود راسـت
خود شکن آیینه شکستن خطاست (نظامی)
تو را آیينه آگه سازد از زيبایي و زشتي
بلي اين سان هنر جز از دل روشن نميآيد (هادی رنجی)
به عـيب خويـش بپرداز تا شوي بيعيب
مباش آیينهی عيب ديگران زنهار (صائب تبریزی)
رابطهی یار و آینه در ادبیات
اما برگردیم به داستان آینه در ادبیات عاشقی، که گاهی به جاهای باریک میکشد و شاید هم از حال خراب شاعران عاشق منشا میگیرد که از شدت عشق و دوری به همه چیز و همه کس بدبین میشوند، خصوصا به آینه که شب و روز در اتاق یار و بر دیوار اتاق او قرار دارد. کلیم کاشانی گاهی فکر میکند که آینه رقیب عشقی او شده و نکند که او هم مانند خودش در آرزوی دیدار یار باشد.
كند گر آرزوي ديدنت آیينه جا دارد
كه از خورشيد رويت در برابر رونما دارد
حالا این مقدار ترس و نگرانیِ کلیم کاشانی شاید از حال بد و دوری از معشوق منشأ بگیرد یا از هنر جاندارنمایی شاعرانهی شعرای ایرانی که دوست دارند با تصور کردن اشیا به شکل موجودات زنده، به شعرشان زیباییهای هنری لطیف ببخشند. ولی هر چه هست، آنچه کلیم و دیگران در باب نگرانی از افکار و رفتار اشیا گفتهاند به پای ترس و توهم صائب نمیرسد که نگران است لبِ یار آنقدر دیدنی باشد که آینه به دیدن آن قناعت نکند.
اين لبِ بوسه فريبي كه تو را داده خدا
ترسم آیينه به ديدن ز تو قانع نشود
پایان روایت
داستان آینه در ادبیات پارسی اینجا تمام نمیشود. هنوز شاعران جوانی هستند که از آینه حرف میزنند و آرزوی دیدار معشوق را دارند. اما ما نقطه پایان را همینجا میگذاریم. شاید این بار که جلوی آینه ایستادید تا آبی به چهره بزنید، یک غزل از حافظ به یاد آوردید که عاشقانهای زیبا بود. نگاه ما به اشیاء خانهمان، نگاهمان به دنیا را تغییر خواهد داد. برای ما بنویسید به آینه اتاقتان که نگاه میکنید، چهره کدام شاعر منتظر را میبینید؟
شعر حافظ اینه _ نیکبختی و تیرهبختی آینه _ مدح و ذم آینه در ادبیات _ صائب تبریزی آینه _ بهجت شیرازی آینه
شعر حافظ اینه _ نیکبختی و تیرهبختی آینه _ مدح و ذم آینه در ادبیات _ صائب تبریزی آینه _ بهجت شیرازی آینه